نقد کتاب«ملاقات با خانم دوبلور»
نقد کتاب«ملاقات با خانم دوبلور»
درباره مجموعه داستان
«ملاقات با خانم دوبلور» نوشته بهزاد باباخانی
تعداد داستان های گیرا و خواندنی در کتاب«ملاقات با خانم دوبلور» نسبت به داستان های متوسط و ضعیف به مراتب بیشتر است. البته این وضعیت در آثاری که به شکل مجموعه داستان منتشر می شود تا حدودی عادی است. از بهزاد باباخانی پیش از این داستانی نخوانده بودم. با خواندن اولین داستان این مجموعه که به نظرم جزو داستان های موفق این مجموعه است کنجکاو شدم بقیه داستان ها را هم بخوانم. وقتی داستان«برج ها با آپارتمان ها فرق دارند» را می خوانی، با خواندن پاراگراف پایانی آن، به یکباره تصورات و برداشت های قبلی خواننده به هم می ریزد و نوعی اتفاق محتمل پررنگ می شود. هر چند هیچگونه قطعیتی در آن نیست. این داستان که در ابتدای کتاب گنجانده شده است، به نوعی توقع خواننده را زیاد می کند و داستان بعدی؛ «تو از دکترها متنفری» به زیبایی به این توقع پاسخ می دهد. در این داستان احساس عاطفی راوی نسبت شخصیتی که توجهی به او ندارد، به زیبایی بیان شده است. در عین حال پوچی زندگی دختر جوان با مهارت روایت شده است؛ تصویری آشنا از جامعه امروز ایران به ویژه در دنیای برخی از دختران جوان که در عین برخورداری از موقعیت های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نسبتا موفق، در زندگی شخصی دستاورد چندانی ندارند و می شود گفت به نوعی آدم های شکست خورده ای هستند که فقط به روی خود نمی آورند، البته در جمع و در تنهایی از این موقعیت رنج می برند. موقعیا ترحم انگیز راوی هم در این داستان به زیبایی بیان شده است. داستان«ملاقات با خانم دوبلور» که عنوان کتاب هم از آن برگرفته شده، تقریبا همان زیبایی های داستان قبل از خود را دارد؛ داستان در دو دنیای بیرونی و درون شخصیت های داستان اتفاق می افتد که هر دو به صورت موازی پیش می رود؛ جذابیت این داستان در زبان آن و تقریبا پخته است. داستان بعدی، «بوم رنگ» در حد یک طرح است و پردازش چندانی ندارد. نویسنده به طرح یک ایده بسنده کرده و در حد داستان های قبلی نیست. اما در داستان«لطفا در این مکان آشغال نریزید» اثر خوشخوانی است. با زبان متناسب با شخصیت های داستان و جهانی که غریبه نیست. ابعاد زمانی و مکانی داستان هر چند طولانی و کمی هم پراکنده است اما ترکیب نهایی آن جذاب و دلنیشن است. داستان های «میخ فولادی» و «قصه هندوانه در شبی تابستانی» هم به رغم شیفتگی نویسنده به دنیای قصه گویی، در نهایت آثار موفقی هستند. با ترکیبی از فضاهای واقعی و فراواقعی که در این داستان ها نتیجه قابل قبولی داده است. داستان«مثل سیب» به آثاری ابتدای کتاب نزدیک است و دو داستان پایانی«خواب آخر» و «دشت بهشت» از جنس متفاوتی هستند که به نظر می رسد جزو آثار اولیه نویسنده باشند، چرا که نشانه های چندانی از شیوه نوشتاری متفاوتی که به نوعی سبک نویسنده در دیگر داستان های این کتاب محسوب می شود، ندارند. دو داستان پایانی کتاب به شدت آثار عادی و ساده هستند که به اندازه داستان های دیگر این مجموعه، امضای بهزاد باباخانی را ندارند. در حالی بقیه آثار ارائه شده در این مجموعه، حال و هوای تازه ای دارند که مختص نویسنده جوان این مجموعه است و این اتفاق خوشایندی برای بهزاد باباخانی است که با اولین مجموعه داستان خود به این شکل خوش درخشیده است. برای بهزاد باباخانی در ادامه این مسیر آرزوی موفقیت دارم.