علی الله سلیمی
نقد کتاب«پنجره های تشنه» نوشته مهدی قزلی
یادداشتی بر کتاب«پنجره های تشنه» نوشته مهدی قزلی
(به انگیزه عرضه چاپ جدید آن در بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران)
حاشیه نگاری یک سفر معنوی
بعضی های رویدادها آن قدر نادر و کمیاب هستند که اغلب به ندرت اتفاق می افتند و طبعا افراد معدودی در شعاع این رویدادها قرار می گیرند. البته رویدادهای گوناگون هر کدام طعم و اثر خاص خود را دارند که تنها برخی از آنها شیرین و به یادماندنی هستند. مانند ساخت ضریح جدید امام حسین(ع) و انتقال آن از شهر مقدس قم به شهر شهیدان واقعه عاشورا، کربلا که چندی پیش این اتفاق به یاد ماندنی به وقوع پیوست و کاروان حامل ضریح جدید حضرت امام حسین(ع) از شهر قم حرکت و با عبور از شهرهای تهران، ساوه، اراک، بروجرد، خرم آباد، اندیمشک، دزفول، شوشتر، اهواز، آبادان، خرمشهر و مهران سرانجام به شهر کربلا رسید. در آن ایام خیلی از عاشقان سالار شهیدان امام حسین(ع) این کاروان بزرگ را همراهی کردند، اما اغلب هر یک از این بدرقه کنندگان تنها در شهر خود توفیق همراهی و بدرقه این کاروان را داشتند و تنها معدود افرادی از عوامل اجرایی این پروژه بودند که از ابتدا تا انتهای این سفر معنوی سعادت همراهی کاروان انتقال ضریح جدید امام حسین(ع) را داشتند. در میان کاروانیان کسی هم بود که از همان ابتدا قلم به دست گرفته بودند تا جزئیات این سفر معنوی را مکتوب کند تا دیگرعاشقانه امام حسین(ع) که توفیق همراهی و بدرقه این کاروان را نداشته اند، در کتاب مستقلی همه ماجراهای این سفر را با جزئیات بیشتری بخوانند. این راوی اهال قلم کسی نبود جز«مهدی قزلی» که پیش از این هم در عرصه های گوناگون داستان نویسی، سفرنامه نویسی و همچنین حاشیه نویسی تجربه های متعددی کسب کرده و حالا با کوله باری از تجارب مختلف و اغلب موفق، قدم در راهی نهاده بود که شتاقان بسیاری دارد. حاصل همراهی مهدی قزلی با کاروان انتقال ضریح جدید حضرت امام حسین(ع) از شهر قم تا کربلا که به صورت روزنوشت ها مکتوب شده، اکنون کتاب«پنجره های تشنه» را تشکیل می دهد که اثری خواندنی با نثری ساده و روان است. رویکرد نویسنده در این کتاب بیشتر گزارش نویسی است که سعی شده همه اتفاقات و همچنین حواشی آنها ثبت شود. او مانند گزارشگر ماهری که قرار است از لحظه لحظه یک اتفاق بزرگ یادداشت برداری کند عمل کرده و هر جا که تشخیص داده نیاز به توضیح بیشتری است، از این کار دریغ نکرده و با صبر و حوصله به حاشیه نگاری آن موضوع پرداخته است. همین مسئله باعث شده، نوشته قزلی گاهی از حالت گزارش صرف خارج شود و رگه هایی از روایت داستانی به خود بگیرد. البته او همه تلاش خود را به کار گرفته که جنبه های مستندگونه اثر خدشه دار نشود و به این شکل اثر وی یک متن مستند کامل است. برای مثال، در بخشی از کتاب می نویسد:« در توره هم، مثل اراک و روستاهای بین راه پرچم های برگ رنگی به چشم می خورد. فقط روی پرچم ها چیزی نوشته نشده بود جوان ها این پرچم ها را که روی چوب های بلند نصب شده بود، می چرخاندند و یک جور رقابت در تکان دادن و چرخاندن پرچم ها بینشان بود...مردی نوزادش را روی دست گرفته بود تا او را برای تبرک کردن به حجت بدهد. حجت ققبول نکرد. دست هایش را به شیشه جلوی ضریح و بعد به سر و کله نوزاد مالید. مرد به همین کار راضی شد و بچه اش را پایین آورد. حجت به بقیه هم گفت که بچه و نوزاد کسی را نگیرند تا یک وقت مشکل و دردسری پیش نیاید...» (ص 138 و 139)
نقد رمان«والس یک نفره» نوشته ماه منیر کهباسی
یادداشتی بر رمان«والس یک نفره» نوشته ماه منیر کهباسی
دلشوره طولانی
برای بسیاری از دل نگرانی ها معمولا پایانی وجود دارد، آنجا که مسئله منجر به دل نگرانی حل می شود، ظاهرا دیگر دلیلی برای تداوم آن وجود ندارد، اما گاهی پایان یک دل نگرانی، تازه شروع دل نگرانی مداومی است که می تواند تا پایان عمر با کسی که این تجربه را پشت سرگذاشته همراه باشد. مانند تجربه تلخی که شخصیت سایه، در داستان «والس یک نفره» نوشته ماه منیر کهباسی پشت سر گذاشته و در پایان ماجرا، به نوعی دامنگیرش شده است. از همان ابتدای داستان زندگی آرام سایه با ورود شخصیتی بنام«لی لی» که به گذشته زندگی شوهرش، «سام» ارتباط دارد، وارد مرحله تازه ای می شود. لی لی که برای انجام پاره ای از کارهایش از فرانسه به ایران برگشته، با سام هم تماس می گیرد. او و سام در گدشته ای که دور، همسایه و به نوعی علاقه مند به همدیگر بوده اند که اتفاق های زندگی آن دو را از هم دور کرده است، سام با سایه ازدواج کرده و حالا سه فرزند دارد و لی لی هم از ازدواج با شخصی به نام کامران خیری ندیده و بعد از مرگ کامران، به ایران برگشته است. سایه از حضور لی لی احساس خطر می کند و این احساس ناامنی تا پایان داستان بر فضای کلی آن سنگینی می کند. روایت های فرعی دیگری هم در داستان وجود دارد که گاه از متن اصلی پررنگتر می شود. مانند ماجراهای زندگی«دلناز» که همسایه سایه است و دوست صمیمی او محسوب می شود. دلناز، شخصیت نامتعادلی دارد و از نوعی افسردگی رنج می برد. او تقریبا همه جزئیات زندگی خود را برای سایه تعریف می کند و در بیشتر مواقع این دو با هم هستند. اگر بخواهیم دو محور اصلی داستان«والس یک نفره»را مشخص و معین کنیم، ماجرای اول به زندگی سایه و خانواده اش مربوط می شود و محور دوم، ماجراهای زندگی دلناز و گذشته اش است. محور حاشیه ای و فرعی کمرنگی هم به زندگی لی لی اختصاص یافته است. با آنکه به ماجراهای زندگی لی لی کمتر از ماجراهای زندگی دلناز پرداخته شده اما آوردن تکه هایی از زندگی لی لی در این اثر کاملا موجه است و با نیازهای طرح و پیرنگ این داستان ارتباط تنگاتنگ دارد. اما پرداختن بیش از حد به جزئیات زندگی دلناز که ارتباط مستقیمی با زندگی سایه در ارتباط با ماجرای اخیر ندارد، تا حدودی غیر موجه جلوه می کند. هر چند ممکن است نویسنده مدعی شود که ارتباط نزدیک سایه با زندگی متزلزل دلناز، ناخودآگاه زنگ خطر فروپاشی زندگی خودش را در درون او به صدا در آورده است. شاید برای همین است که او در مواجه با ماجراهای مرتبط با لی لی مدام به یاد حرفهای دلناز و اتفاق های اغلب ناگوار زندگی او می افتد. سایه و دلناز، دو دوست صمیمی با کمترین وجه اشتراک هستند. سایه پیش از این که سر و کله لی لی در زندگی اش پیدا شود، زندگی آرام و موفقی دارد. شوهرش، شغلی در ارتباط با حوزه فرهنگ، کتابفروشی دارد و فرزندانش؛ مامک و شاهکار هم در کنار تحصیل، دغدغه های فرهنگی دارد. (فرزند کوچکی بنام«سهیل» هم دارد که هم همواره شیرینی های دوران کودکی را برای خانواده به ارمغان می آورد.) البته نشانه های چندانی در داستان وجود ندارد که احساس خطر سایه بعد از ورود لی لی، موجه و منطقی جلوه کند. بیشتر برگرفته از نوعی حس زنانه است که وجود رقیب عشقی در حریم خانواده خود را احساس کرده است. با این حال، واکنش سایه در مقابل این مسئله بیش از حد جدی است و او به طور آشکار جبهه گیری می کند و به رقیب عشقی خود، نگاه های غضبناک و خصمانه ای دارد. همه این ها در حالی است که سام، شوهر سایه، حضور سرزده لی لی در زندگی اش، آن هم بعد از سال های نسبتا طولانی را امری کاملا عادی فرض می کند و واکنش خاصی نسبت به این مسئله ندارد. او بارها در مقابل پرسش های کنجکاوانه سایه، یادآوری می کند که هر چه بین او و لی لی بوده متعلق به گذشته های دور است و حالا هیچ گونه ارتباطی بین آنها نیست و قرار هم نیست بعد از آن باشد. اما گوش سایه به این حرفها بدهکار نیست و او مدام دل نگرانی های خود را دارد. در مقابل سایه، دلناز، زنی است که از همان ابتدای داستان حساس می کند همه گذشته اش را باخته و حالا هم چیزی برای از دست دادن ندارد. بنابر این، سایه و دلناز به ظاهر وجه مشترکی با هم ندارد اما ریسمان نامرئی بین این دو شخصیت وجود دارد که آنها را به هم پیوند می زند. سام بارها از سایه می خواهد به حرف های دلناز گوش نکند اما سایه بیشتر وقت خود را دلناز می گذراند و اگر هم در کنار هم نباشند، حرف هایش مدام در گوشش است و ماجراهای زندگی دلناز جلو چشم های او رژه می روند. در بخش های پایانی داستان، مرگ ناگهانی دلناز که با توجه به ویژگی های زندگی او تا حدودی محتمل بوده است، باز هم در زندگی سایه بی تاثیر نیست. البته مرگ دلناز با رفتن لی لی هم همزمان می شود و این دو اتفاق، تا حدودی، از میزان دلشوره های زندگی سایه می کاهد اما او در لحظه ای که کنار سام است و با هم خوب هستند به سام یادآوری می کند که هنوز هم احساس می کند لی لی از زندگی او خیلی دور نشده و هر لحظه ممکن است باز گردد.
چاپ اول(زمستان 1394)کتاب «والس یک نفره» نوشته ماه منیر کهباسی، در 295 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 15000 تومان از سوی انتشارات ققنوس در تهران چاپ و منتشر شده است.
نقد کتاب«ملاقات با خانم دوبلور»
درباره مجموعه داستان
«ملاقات با خانم دوبلور» نوشته بهزاد باباخانی
تعداد داستان های گیرا و خواندنی در کتاب«ملاقات با خانم دوبلور» نسبت به داستان های متوسط و ضعیف به مراتب بیشتر است. البته این وضعیت در آثاری که به شکل مجموعه داستان منتشر می شود تا حدودی عادی است. از بهزاد باباخانی پیش از این داستانی نخوانده بودم. با خواندن اولین داستان این مجموعه که به نظرم جزو داستان های موفق این مجموعه است کنجکاو شدم بقیه داستان ها را هم بخوانم. وقتی داستان«برج ها با آپارتمان ها فرق دارند» را می خوانی، با خواندن پاراگراف پایانی آن، به یکباره تصورات و برداشت های قبلی خواننده به هم می ریزد و نوعی اتفاق محتمل پررنگ می شود. هر چند هیچگونه قطعیتی در آن نیست. این داستان که در ابتدای کتاب گنجانده شده است، به نوعی توقع خواننده را زیاد می کند و داستان بعدی؛ «تو از دکترها متنفری» به زیبایی به این توقع پاسخ می دهد. در این داستان احساس عاطفی راوی نسبت شخصیتی که توجهی به او ندارد، به زیبایی بیان شده است. در عین حال پوچی زندگی دختر جوان با مهارت روایت شده است؛ تصویری آشنا از جامعه امروز ایران به ویژه در دنیای برخی از دختران جوان که در عین برخورداری از موقعیت های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نسبتا موفق، در زندگی شخصی دستاورد چندانی ندارند و می شود گفت به نوعی آدم های شکست خورده ای هستند که فقط به روی خود نمی آورند، البته در جمع و در تنهایی از این موقعیت رنج می برند. موقعیا ترحم انگیز راوی هم در این داستان به زیبایی بیان شده است. داستان«ملاقات با خانم دوبلور» که عنوان کتاب هم از آن برگرفته شده، تقریبا همان زیبایی های داستان قبل از خود را دارد؛ داستان در دو دنیای بیرونی و درون شخصیت های داستان اتفاق می افتد که هر دو به صورت موازی پیش می رود؛ جذابیت این داستان در زبان آن و تقریبا پخته است. داستان بعدی، «بوم رنگ» در حد یک طرح است و پردازش چندانی ندارد. نویسنده به طرح یک ایده بسنده کرده و در حد داستان های قبلی نیست. اما در داستان«لطفا در این مکان آشغال نریزید» اثر خوشخوانی است. با زبان متناسب با شخصیت های داستان و جهانی که غریبه نیست. ابعاد زمانی و مکانی داستان هر چند طولانی و کمی هم پراکنده است اما ترکیب نهایی آن جذاب و دلنیشن است. داستان های «میخ فولادی» و «قصه هندوانه در شبی تابستانی» هم به رغم شیفتگی نویسنده به دنیای قصه گویی، در نهایت آثار موفقی هستند. با ترکیبی از فضاهای واقعی و فراواقعی که در این داستان ها نتیجه قابل قبولی داده است. داستان«مثل سیب» به آثاری ابتدای کتاب نزدیک است و دو داستان پایانی«خواب آخر» و «دشت بهشت» از جنس متفاوتی هستند که به نظر می رسد جزو آثار اولیه نویسنده باشند، چرا که نشانه های چندانی از شیوه نوشتاری متفاوتی که به نوعی سبک نویسنده در دیگر داستان های این کتاب محسوب می شود، ندارند. دو داستان پایانی کتاب به شدت آثار عادی و ساده هستند که به اندازه داستان های دیگر این مجموعه، امضای بهزاد باباخانی را ندارند. در حالی بقیه آثار ارائه شده در این مجموعه، حال و هوای تازه ای دارند که مختص نویسنده جوان این مجموعه است و این اتفاق خوشایندی برای بهزاد باباخانی است که با اولین مجموعه داستان خود به این شکل خوش درخشیده است. برای بهزاد باباخانی در ادامه این مسیر آرزوی موفقیت دارم.
معرفی رمان جدید ترجمه ای
رمان«غول مدفون»
نوشته کازوئو ایشی گورو با ترجمه امیر مهدی حقیقت
«غولِ مدفون» جایگاهِ منحصربهفردتری برای «کازوئو ایشی گورو» (1954) به ارمغان آورد. این رمان که در سالِ 2015 منتشر شد روایتی است رازآلود دربارهی گم شدن و گذشته. مؤلفههایی که همیشه در نوشتههای این نویسنده حرفِ نخست را میزنند و باعث میشوند تا او مدام به این بیندیشد که در آنسوی مه چه چیزهایی پنهان شده است… رمان در قرنِ شش میلادیِ بریتانیا میگذرد. فضایی پُرجادو و ناامن… زوجی در جستوجوی پسرِ گمشدهشان دل به جاده میزنند و هر چه جلوتر میروند درمییابند که چگونه در محاصرهی شخصیتهای عجیب قرار گرفتهاند و چهقدر زمان بر آنها سیطره دارد… آنها نگران بیدار شدنِ غولی هستند که زیر خاک نفس میکشد… ایشی گورو در این رمان با احضارِ باورهای اساطیری یونانِ قدیم و درهم آمیختنشان با تاریخِ پُرآشوب انگلستان بعد از خروجِ امپراتوری روم، تصویری نمادین از طبقهی محروم و بیچیزی میسازد که با مُردن خو کردهاند. غولِ مدفون جوری خواننده را با خود همراه میکند که در رازگشایی نویسنده از اتفاقهای محوری، درمییابد سفری همهجانبه داشته در زمان و اسطوره و تاریخ. رمانی بزرگ از نویسندهای نفرینساز…
رمان«غول مدفون»در 336 صفحه و با قیمت 24000 تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
نقد و بررسی کتاب«دستاوردهای دفاع مقدس»
جلسه نقد و بررسی کتاب«دستاوردهای دفاع مقدس»
جلسه نقد و بررسی کتاب«دستاوردهای دفاع مقدس»نوشته دکتر هادی مراد پیری با حضور نویسنده و کارشناسان و منتقدان؛ علی الله سلیمی، سید محمد میرکاظمی، علی رستمی، حسین زنجانی، محسن صادق نیا و محمد رستمی برگزار می شود.
مکان: میدان ونک، بزرگراه شهید حقانی، خیابان سرو، مرکز همایش های باغ موزه دفاع مقدس، سالن هویزه
زمان: شنبه 8 خرداد ماه 95 – ساعت 10 تا 12 ظهر
دیدار با نادر قدیانی، مدیر نشر قدیانی
دیدار با نادر قدیانی، مدیر انتشارات قدیانی در نمایشگاه کتاب
نادر قدیانی، مدیر انتشارات قدیانی از انسان های زحمتکش و باصفاست که در بخش کتاب های کودکان و نوجوانان کارهای ماندگار زیادی انجام داده و حق بزرگی بر گردن ادبیات کودک و نوجوان دارد.
عکس: هاجر خوئینی
رونمایی کتاب های«ساعت دلتنگی»و «آینه ای در من»
رونمایی کتاب های«ساعت دلتنگی»و «آینه ای در من»
مراسم رونمایی کتاب های«ساعت دلتنگی» نوشته سیمین شیردل و «آینه ای در من» نوشته فریده شجاعی در غرفه انتشارات برکه خورشید
- بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران - شهر آفتاب، جمعه 17 اردیبهشت 1395
شرح عکس:
از سمت راست؛ تکین حمزه لو (نویسنده و مدیر انتشارات برکه خورشید)، سیمین شیردل، علی الله سلیمی و فریده شجاعی
پاتوق داستان
داستانخوانی در سرای محله فردوس
جلسه داستانخوانی در سرای محله فردوس، فرصت مناسب و مغتنمی بود تا با تعدادی از داستان نویسان فعال کشورمان در سال های اخیر از نزدیک آشنا شوم. نویسندگانی که اکثر آنها تالیفات متعددی در حوزه داستان دارند و از کتابهایشان هم استقبال خوبی شده و اغلب این کتاب ها به چاپ های متعدد رسیده است.
شرح عکس: به ترتیب از راست به چپ: شهلا آبنوس، آلاله سلیمانی، فاطمه صفار، عاطفه خزلی، سیمین عیوض زاده، آزیتا خیری، فرناز نخعی، فهیمه پوریا، مهشاد لسانی، لیلا عبدی، فاطمه موسوی، علی الله سلیمی و ابراهیم کرباسیان.
نقد کتاب«آمین می آورم»
یادداشتی بر کتاب«آمین می آورم» نوشته امیر خداوردی
دلواپس دین و ایمان
سایت انتشارات هیلا: رمان دینی در کشور ما هنوز جایگاه ثبیت شده ای ندارد و در این میان، هر از گاه آثاری با این مضمون تالیف و منتشر می شود که تاملی در برخی از آنها خالی از لطف نیست. از آثار جدید در این زمینه می توان به رمان«آمین می آورم» نوشته امیر خداوردی اشاره کرد که دغدغه اصلی راوی داستان، مسایل دینی و اعتقادی است که در مواجهه با پدیده های زندگی روزمره دچار چالش های اساسی می شود. نخستین مواجهه مخاطب با این شخصیت داستانی در مطب پزشک اعصاب و روان است که راوی در آن جا، عشق و علاقه خود به همسرش، رزیتا را به عنوان یک مشکل اساسی در زندگی خود مطرح می کند و طبیعی است که پزشک این مسئله را چندان جدی نمی گیرد. در طول داستان مخاطب از طریق واگویه های راوی در می یابد که رزیتا برخی مسایل دینی را آن طور که شوهرش اعتقاد دارد رعایت نمی کند و این موضوع راوی را نگران کرده که روند آن می تواند به سست شدن بنیان های فکری و اعتقادی اش منجر و او را از آموزه های دینی فرا گرفته دور کند. بنابر این، آرامش فکری و اعتقادات دینی خود را در آستان فروپاشی می بیند و برای حفظ آن دست به کار می شود. البته به شکل عملی کار خاصی نمی کند و بیشتر از نظر ذهنی درگیر است. او در این کلنجار ذهنی به بازخوانی حوادث زندگی شخصی خود و اطرافیانش می پردازد که در آن، زندگی خود و برادرانش (شاهد و جابر)، همسرش(رزیتا) و برادرش و برخی دوستان راوی از جمله مظاهری پررنگتر است. نویسنده برای بستر داستان یک فضای نمادین و خیالی هم خلق می کند که موقعیت مکانی و شخصیت های متعلق به آن بیشتر جنبه فانتزی دارد و مخاطب آن را خیلی جدی نمی گیرد. از جمله قبیله«شابلقا» که راوی به طور پیوسته خود و خانواده اش را متعلق به این قبیله معرفی می کند و مدام از گذشته و رسم و رسوم آنها می گوید که شبیه اقوام غیر شهرنشین هستند هر چند به شهر آمده و به ظاهر شهرنشین شده اند. این بخش فانتزی کار با بدنه اصلی داستان که چالش هویتی و از نوع دینی آن است، چندان هماهنگی ندارد. چرا که موضوع اول به یک مسئله کاملا جدی و تامل برانگیز در حوزه آموزه های دینی می پردازد که مخاطب را به تفکر و اندیشیدن به موضوعات جدی و پیچیده دینی وامی دارد، در حالی که رویه دوم اثر کاملا فانتزی است و هرگونه جدیت در ماهیت مسئله را به نوعی انکار می کند. همین نگرش فانتزی باعث شده نوعی طنازی هم در لحن راوی ایجاد شود که البته طنز به وجود آمده به لطافت نثر کمک می کند و یک موضوع کاملا جدی تفکر برانگیر را تا حد مسایل ساده و پیش پا افتاد تقلیل می دهد. در بخش شخصیت پردازی، با توجه به تمرکز نویسنده روی راوی داستان که مرد«سی و یکی دو ساله»ای است که معقول و منقول خوانده و در دانشکده الهیات«سولوجان»تدریس می کند، تقریبا همه داستان از منظر این شخصیت دیده و روایت می شود. بنابر این، سایر شخصیت های داستانی آن گونه که راوی می بیند معرفی می شوند، نه آن گونه که اگر مجالی برای معرفی خود داشته باشند خود را معرفی خواهند کرد. این مسئله باعث شده نگاه غالب یک بعدی باشد. به بیان دیگر، مخاطب از دنیای ذهنی رزیتا خبری ندارد و چون راوی او را مقصر مشکلات خود می داند، متقابلا وی را مقصر فرض می کند. سایر شخصیت های داستانی هم چنین موقعیتی دارند. نوع روایت داستان هم به گونه ای است که از انسجام روایی لازم برخوردار نیست و طبعا توجیه نویسنده برای این مسئله عدم تعادل روانی شخصیت راوی است که در طول داستان همه ویژگی های یک شخصیت با ثبات را ندارد. او حتی بارها به خودکشی فکر می کند و آن را نکته مطلوب در روند زندگی خود می داند. هر چند همه این ها به فکرهای اولیه در ذهن او خلاصه می شود و هرگز عملی نمی شود. داستان«آمین می آورم» از خرده روایت های متعددی تشکیل شده که اغلب ذهنی هستند و حرکت فیزیکی چندانی در طول داستان دیده نمی شود. کتاب با صحنه پردازی واضح و ملموس در مطب پزشک اعصاب و روان شروع می شود که به تدریج از صحنه پردازی های آن کم شده و روایت های ذهنی جایگزین آن می شود. فضاهای داستانی هم تا حدودی مخدوش و کمرنگ است. با آن که در فصل های اولیه تاکید می شود، موقعیت جغرافیایی اثر، یکی از شهرک های حاشیه تهران در جنوب غربی این شهر است، اما تصویر روشنی از این شهرک در داستان دیده نمی شود و فقط در حد بیان اسم شهرک است و گاهی به باد شهریار هم اشاره می شود که در این سمت از شهر حس می شود. داستان هر چه جلوتر می رود، فلاش بک های ذهنی نویسنده هم پررنگ می شود که اغلب در فضاهای بسته ذهنی است. در مجموع، داستان«آمین می آورم» حدیث نفس انسان احاطه شده در چنبره روزمرگی هاست که تلاش می کند با مراقبه و دوری کردن از عادت های زندگی امروز شهری، نزدیکی خود به باورهای دینی و اعتقادی را همچنان حفظ کند و در این راه حتی حاضر است از دلبستگی های زندگی شخصی خود همچون همسر و فرزند هم بگذرد.
چاپ اول (1394) رمان«آمین می آورم» نوشته امیر خداوردی در 172 صفحه با شمارگان1100 نسخه و قیمت9000 تومان از سوی نشر هیلا در تهران چاپ و منتشر شده است.
- این نقد در نشریه کافه داستان، شماره 11 منتشر شده است (اينجا كليك كنيد)